1402/02/02
گزارش؛
باربران؛ خمیدگانی که فراموش شده‌اند

 

نسرین هزاره مقدم/ بسیاری از مشاغل سخت و زیان آورند اما برخی از مشاغل، بسیار زیان آورترند؛ وقتی برای «نان درآوردن» باید کمر را زیر بار سنگین خم کنی و پله‌های بسیار را زیر پا بگذاری، تازه حواست به اثاث زندگی مردم هم باشد تا ناگهان واژگون نشوند، سختی کار، دیگر واقعاً سختی کار نیست، کشیدن شیره‌ی جان است.

باربرانی که برای خود کار می‌کنند یا طرف قرارداد شرکت‌های باربری و حمل اثاث منزل هستند، از سختی‌های بسیار می‌گویند؛ آن‌ها از عدم حمایت مسئولان انتقاد دارند و قبل از هر چیز، نگران آینده خود هستند؛ آینده‌ای که با قطع شدن‌های مکرر بیمه و بیکاری‌های گاه و بیگاه، می‌تواند روزگاری بدون یک حقوق بازنشستگی حداقلی باشد.

رضا. الف، در یک شرکت باربری کار می‌کند، او می‌گوید: «شاید بچه‌هایم بتوانند درس بخوانند و آینده‌ای بهتر از من برای خودشان بسازند»

او که دوری از خانواده را برای هفته‌ها و گاهی ماه‌ها تحمل می‌کند، آن روزگار بهتری را که تصور کرده، هرگز به دست نیاورده است؛ سختی کار بالاست، حقوق‌ها کم است و از همه مهم تر، بیمه درست و حسابی در کار نیست؛ شرکت بخش قابل توجهی از دستمزد روزمزد کارگران باربر را برای خود برمی‌دارد و با آنچه باقی می‌ماند، اصلاً نمی‌شود زندگی کرد چه برسد به پس‌انداز و تامین نیازهای خانواده.

رضا می‌گوید: برای چهار یا پنج ساعت حمل بار، در ساختمان‌های آپارتمانی و چندطبقه که معمولاً آسانسور یا بالابر ندارند و باید از پله، دو سه یا حتی چهار طبقه را بار بر پشت بالا و پایین برویم، ۱۵۰ هزار تومان مزد می‌گیریم؛ آن‌هایی که جوانترند و بیشتر از من جان دارند، می‌توانند روزی دو سر بار ببرند یعنی دو سرویس کار کنند اما من که دیگر سی و پنج سال را تمام کرده ام، جان این کار را ندارم؛ بنابراین مجبورم به همان یک سرویس قناعت کنم.

او که در زمستان‌ها روزهای متوالی بیکار می‌ماند؛ می‌گوید: به خاطر این بیکاری‌ها که گاهی چند ماه در هر سال را شامل می‌شود، بیمه مرتب نداریم؛ من با این سن، هفت سال هم سابقه بیمه ندارم؛ حساب کنید تا بیست سال یا سی سال چقدر راه است؛ اصلاً من می‌توانم اینهمه سال دیگر کار کنم؟

مرتضی. ح، باربر دیگری است که این روزها سر کار نمی‌رود چون به خاطر دیسک کمر، تحت مداواست؛ او می‌گوید: بعد از خوب شدن، حتماً بیکار خواهم بود؛ کارفرما در شرکت دیگر من را نمی‌خواهد؛ بگذریم از اینکه من خودم بعد از هشت سال بار بر پشت گذاشتن و دیسک کمر گرفتن، دیگر واقعاً نمی‌توانم در این شغل ادامه دهم.

مرتضی هیچ پس اندازی از هشت سال کار سخت باربری ندارد که بتواند لااقل یک پراید دست دوم بخرد و در اسنپ کار کند:

«هشت سال یخچال ساید باید ساید و کاناپه و تخت خواب‌های مردم را پشتم گذاشتم و از طبقه سوم یک ساختمان پایین آوردم و به طبقه چهارم یک ساختمان دیگر بردم؛ اما چی به دست آوردم؟ یک کمر شکسته، روح خسته و جیب کاملاً خالی؛ حالا بقیه عمر را چطور باید بگذرانم؟!»

مرتضی می‌گوید یک فرزند دارد و نگران آینده اوست: حاضر بودم هر سختی تحمل کنم اما بچه‌ام آینده داشته باشد؛ حالا افتاده شدم و کاری از دستم برنمی‌آید؛ بیشتر از خودم، نگران آینده این بچه هستم

باربران، معمولاً بیمه درست و حسابی ندارند؛ بیمه‌ای که مخارج سنگین درمان را در صورت ابتلا به بیماری‌های شغلی مثل همین دیسک کمر مرتضی پوشش دهد، بیمه‌ای که بعد از بیست سال کار سخت، یک حقوق بازنشستگی منصفانه داشته باشد و بیمه‌ای که درمان خانواده ضعیف و فرودستِ یک کارگر باربر را تسهیل کند.

در سال ۹۳ اعلام شد: «برابر بند «ض» تبصره ۱۴ قانون بودجه سال ۸۶ کل کشور منحصراً باربران که فاقد هرگونه پوشش بیمه‌ای باشند، می‌توانند با بهره‌مندی از کمک دولت به میزان ۲۰درصد و پرداخت ۷درصد حق بیمه برمبنای حداقل دستمزد مصوب شورای عالی کار از تعهدات قانونی مربوطه شامل بازنشستگی، ازکارافتادگی، فوت و همچنین از خدمات درمانی این سازمان برخوردار شوند. اشتغال به کار در شغل باربری و نیزعدم رابطه کارگری و کارفرمایی از شرایط اصلی برای تداوم بیمه‌پردازی این قبیل از افراد است.»

پرداخت مرتب و ماهانه‌ی ۷ درصد حق بیمه، برای همه کارگران باربر میسر نیست؛ وقتی بازار کساد است و روزهای متوالی، حقوق نمی‌گیری، وقتی حقوقت روزمزدی است و باید تمام هزینه‌های زندگی را با همین حقوق روزمزد تامین کنی، غالباً آخر ماه پولی برای پرداخت حق بیمه نمی‌ماند؛ اما گذشته از سختی پرداخت این ۷ درصد، بیمه باربران شروطی هم دارد که عملاً بهره گرفتن از آن را به امری شاق بدل می‌کند:

«هر ۴ ماه یکبار بازرسی به عمل می‌آید و چنانچه افراد مذکور شرایط فوق را نداشته یا تغییر شغل داده باشند، امکان بیمه‌پردازی و همچنین، برخورداری آنان از تسهیلات در نظر گرفته شده میسر نخواهد بود.»

ممکن است آن زمان که بازرسان می‌آیند، باربر استثنائاً کار نداشته باشد یا در دوران‌های موسمی رکود و بیکاری باشد؛ ممکن است بیمار و در خانه افتاده باشد؛ ده‌ها احتمال دیگر هم هست؛ بنابراین در هر سال، سه بار احتمال قطعی بیمه وجود دارد (هر ۴ ماه یکبار) و نمی‌شود روی این بیمه حساب خاصی بازی کرد.

باربرانی که با آن‌ها صحبت کردیم، همگی از سختی پرداخت حق بیمه، قطع شدن آن و دور از دسترس بودن بازنشستگی گفتند؛ آن‌هایی که طرف قرارداد شرکت‌ها هستند نیز از خلف وعده کارفرمایان و واریز نکردن گاه و بیگاه حق بیمه انتقاد دارند.

با این توصیف، فقط یک سوال باقی می‌ماند؛ وقتی اصل ۲۹ قانون اساسی می‌گوید بیمه و بازنشستگی و همینطور درمان رایگان، «حق تمام شهروندان» است، چطور کارگران باربر که یکی از جانکاه‌ترین شغل‌های دنیا را دارند، از یک بیمه ساده و قابل اطمینان محرومند؛ چطور از یک باربر انتظار دارند خودش بیست یا سی سال حق بیمه بپردازد، وقتی کمرش بعد از هفت یا هشت سال کار کردن، زیر بار سنگین زمانه خورد می‌شود و همه چیز به یک نقطه‌ی پایان دردناک می‌رسد؟

انتهای پیام/



دانلود فایل