1401/05/20
این کنکور برنده‌ای ندارد...
این کنکور برنده‌ای ندارد...

 

«ما نمی‌توانیم وضعیت ناآگاهی را بپذیریم یعنی وضعیتی که همه در آن زندگی می‌کنیم .

شاید همین امر باعث تمایل قدیمی و پایدار ما به باور نیرویی قدرتمند باشد که تمام جوانب زندگی‌مان را کنترل می‌کند ... »

تازه و پس از پشت سر گذاشتن دو سال تحصیل شبانه‌روزی در مراکز تربیت معلم و آن هم در فضای پرلعاب و غلیط ایدئولوژیک دهه‌ی 60 وارد آموزش و پرورش شدم. بدون تردید استقرار و تثبیت این وضعیت حاصل عملکرد و جمع جبری عناصر «خانواده، مدرسه و جامعه» در سایه نظام حکمرانی غیردموکراتیک و غیرپاسخ‌گو است .

برخی همکاران که به اصطلاح در «مسیر معلمی» عمری گذرانده و به اصطلاح ریش سفید آموزش و پرورش بودند به معلمان تازه واردی مثل ما هر از گاهی توصیه‌ها و نصیحت‌هایی می‌کردند .

یکی از آنان از تجربه‌های معلمی‌اش می‌گفت و این که می‌توان و باید از حس «رقابت» در مدیریت موفق کلاس بهره جست .

مثلا می‌گفتند کلاس را به دو بخش تقسیم کنید و یک دسته حرفی را به صورت کلیشه‌ای تکرار کند و گروه مقابل هم حرف دیگری را .

برخی اوقات و برای آن که یک دسته از دیگری عقب نماند آن چنان «حرف خواسته شده» را تکرار می‌کرد که پرده صماخ آن معلم را اذیت می کرد اما مهم و هدف این بود که بچه‌ها به نوعی سر کار گذاشته شوند و وقت کلاس به نوعی سپری شود .

نافرهیختگی در این جامعه به حد «انفجار و اشتعال» رسیده است. در این «فریادکشی»‌ها معمولا دانش‌آموزی «فکر» نمی‌کرد. مهم این بود که «صدای» آن‌ها بیشتر و بهتر شنیده شود .

البته این کارها به نوعی خوشایند معاون و مدیر مدرسه و اولیای دانش آموزان هم بود چون نوعی سرسپردگی و انقیاد را در دانش آموزان بازتولید می کرد .

کم تر معلمی و حتا خانواده ای دنبال این بود که کار تیمی و گروهی به دانش آموزان آموخته شود چون خودشان هم غالبا مفهوم و معنای آن را نمی دانستند و نمی فهمیدند .

کم تر معلم، معاون و یا مدیری را در این مدت دیدم که به زباله ریزی دانش آموزان حساس باشد و یا در مورد محیط زیست و اهمیت آن برای دانش آموزان ایجاد نیاز و مساله کند .

هنوز بسیاری از این دانش آموزان چه در مدارس خاص و چه در مدارس عادی دولتی نمی دانند و نمی فهمند که جای زباله درون سطل زباله است و نه داخل نیمکت ، نه درز میان شوفاژ و دیوار ، باغچه حیاط و.... البته بسیار دیدم وقتی در این مورد سخت گیری می کردم برخی دانش آموزان زباله ی خود را یواشکی به نیمکت جلویی و یا عقبی هل می دادند و به خود زحمت نمی دادند که کار عقلانی و شرافت مندانه را انجام دهند .

و یا در مورد ایجاد خراش بر روی نیمکت ها ، دیوارها  و... حساس باشند . ( وندالیسم آموزشی ) دانش آموزی که عادت کند روی نیمکت بنویسد و یا اسمش را روی دیوار حکاکی کند در آینده روی « میراث فرهنگی » و بدون کوچک ترین عذاب وجدان و ناراحتی این کشور هم همین کار را تکرار خواهد کرد .

یک بار ندیدم که در جلسه شورای معلمان در مورد این پدیده زشت یعنی وندالیسم آموزشی بحث و بررسی کنند . شاید که نیاز به « دیده شدن » در کلاس و مدرسه و جامعه یکی از دلایل مهم این بیماری باشد .

اما مدیر و معاون و معلم سعی می کردند تا می توانند با کلاس های فوق برنامه ، کلاس های کنکور و تست زنی ، تقویتی و... دانش آموزان را مشغول و سرگرم کنند و این موضوع از اولویت های مهم مدرسه بود هر چند تشکیل این کلاس ها هم بیشتر ناظر بر تحصیل منافع مادی آن بود و البته در جلسات مختلف تشکیل این گونه کلاس ها نشانه پر کار بودن و با برنامه بودن آن واحد آموزشی و احساس تعهد و دلسوزی نسبت به آینده ی دانش آموزان تلقی شده و می توان گفت که همه اضلاع آموزش از این وضعیت راضی بوده و از این خوان پر تنعم همه بهره می برند .

کسی به مفهوم « تفکر انتقادی » و نیاز مبرم جامعه و آینده به این معنای کلیدی نمی اندیشید و این که مشکل اصلی جامعه ما در « بحران تفکر » خلاصه می شود .از آموزش مهارت های زندگی هم خبری نبود چون نیازی به آن حس نمی شد .

از آن زمان تا الان تغییر محسوس و معنا داری رخ نداده است جز آن که به نظر می رسد « سم رقابت » غلیظ تر و کشنده تر شده است .

هر ساله و در این روزها نتایج « کنکور » اعلام می شود .

تقریبا همه ی تحلیل ها و تفسیرها به این سو می رود که « مدارس خاص » و برخی مدارس غیرانتفاعی رتبه های نخست کنکور را از دیگران ربوده و سهم و توشه ای برای مدارس عادی دولتی نمانده است و فریاد وامصیبتا که عدالت آموزشی سر بریده شد  .

گویی معیار موفقیت در نظام آموزشی و محک با سوادی دانش آموزان با « کنکور » پیوند خورده است و هر کسی از این قافله عقب بماند ، قافیه را باخته است .

اما کسی و نهادی از رتبه ی دانش آموزان ایرانی در آزمون های معتبر بین المللی مانند « تیمز و پرلز » خبری نمی گیرد تا به عمق بی سوادی و کم سوادی دانش آموزان ما پرداخته شود و تلنگری سترگ که :« به کجا می رویم ؟ »

کیست که نداند این « بازار مکاره » به نوعی سرکار گذاشتن ذی نفعان و سرگرم کردن آنان به بازی است که در نهایت نفع و نتیجه ای برای کسی ندارد .کسی به مفهوم « تفکر انتقادی » و نیاز مبرم جامعه و آینده به این معنای کلیدی نمی اندیشید و این که مشکل اصلی جامعه ما در « بحران تفکر » خلاصه می شود .

تنها کسانی که از این بازی سود می برند آنانی هستند که برای انباشتن انبان خویش بر « صور رقابت » می دمند و دیگران هم بر طبق اصل « تقلید پذیری » ناخواسته و نا آگاهانه وارد بازی آنان می شوند .

بدون تردید استقرار و تثبیت این وضعیت حاصل عملکرد و جمع جبری عناصر « خانواده ، مدرسه و جامعه » در سایه نظام حکمرانی غیر دموکراتیک و غیر پاسخ گو است .

کیست که نداند اگر برترین رتبه را در کنکور داشته باشی و بالاترین معدل را هم در دانشگاه کسب کنی اما از « رابطه » و « رانت » بی بهره باشی ؛ عاقبت چیزی نصیب تو نمی شود .

شاید بهتر باشد جست و جویی کنیم تا بینیم این مدال آوران المپیادهای جهانی و رتبه های برتر و نخست کنکور که کلی به آن تفاخر هم می شود پس از چند سال تحصیل سرانجام از کجا سر در می آورند .

حل کردن رقابت چند ساعته کنکور در چند سال تحصیل در مدرسه به نام «  سوابق تحصیلی » و...  هم حلال این مشکل و درمان این بیماری نخواهد بود چرا که فقط « رقابت » را در شکل بد و خام آن بیش از پیش غلیظ تر و لاینحل تر خواهد کرد و محیط آموزشی را ناسالم تر و غیر قابل تحمل تر .

شاید هم آن اندک « مرجعیت » ئی هم که برای « برخی معلمان » در افکار عمومی  بر جای مانده است در این حین به فنا رود .

برخی اوقات فکر می کنم نظام آموزشی ما در ابعاد معلم و سایر بازیگران آموزشی چون چیزی برای عرضه ندارند و نه حرفی برای گفتن و نافرهیختگی در این جامعه به حد « انفجار و اشتعال » رسیده است ؛ همان گونه که در مطلع این مقال به آن اشارتی شد ؛ به نوعی قصد سرکار گذاشتن ورودی های این سیستم معیوب را دارند غافل از آن که همین پساب ها و خروجی های آلوده و معیوب و مسموم سرانجام و دوباره وارد همین سیستم می شوند و نکته مهم و قابل تامل آن که این موجود معیوب به نوعی با این « سم مهلک » هم زیستی پیدا کرده است و در فقدان آن ویروس کشنده خود دچار مرگ مغزی خواهد شد .

چه بسا در غیاب چنین ساز و کار معیوبی؛ نظام آموزشی و ارکان مرتبط دچار « خلاء و بحران هویت » شوند .

آنانی هم که از قبل این بازی مهلک و مسموم «رقابت» نفع مادی می برند در نهایت از همین آب آلوده می نوشند و از هوای آلوده آن استنشاق می کنند .

این رقابت برنده‌ای ندارد.

علی پورسلیمان

انتهای پیام/



دانلود فایل