1403/04/10
نگاه؛
تحلیل توصیفی از گونه‌شناسی انتخابات ریاست‌جمهوری

 

محسن عسکری/ پس از اعلام نتایج نهایی دور اول انتخابات ریاست‌جمهوری و راه‌یافتن دو نامزد از دو جناح متفاوت به دور دوم انتخابات، موجی از احساسات بر اردوگاه هر دو گروه حاکم شد که از منظر روانشناسی سیاسی می‌تواند مطمح‌نظر صاحبنظران قرار گیرد. به علاوه، نتایج برآمده از این انتخابات نیز خود حاوی نکات جالب‌توجهی است که واکاوی آن نور بیشتری بر پهنۀ انتخابات می‌افکند.

 آنچه در پی می‌آید تحلیلی توصیفی است از گونه‌شناسی آرایی که روز جمعه هشتم تیرماه به صندوق‌های رای ریخته شد، بی‌آنکه به پیروزی یا شکست هر یک از طرفین سوگیری داشته یا بخواهد توصیه‌ای در این زمینه مطرح کند.

هواداران آقای پزشکیان با استناد و وزن دادن بیش‌از اندازه به نظر‌سنجی‌هایی که طی روزهای منتهی به انتخابات منتشر شد چنین می‌پنداشتند که با ورود 15 الی 20 درصد از جامعۀ مرددین، یا آنها که با صندوق رای قهرند، یا به مقاومت مدنی روی آورده‌اند می‌توانند زمینه را برای مشارکت حداقلیِ پنجاه تا پنجاه‌و‌پنج درصدی فراهم و جشن پیروزی نامزد مطلوب خود را همان روز شنبه برپا کنند، خاصه آنکه هیچ یک از دو نامزد اصلی طرف مقابل حاضر به انصراف نشده، نیل به پیروزی برای هواداران آقای پزشکیان سهل‌تر می‌نمود.

از سوی دیگر رقابت تنگاتنگی که روزهای پیش از انتخابات میان آقایان قالیباف و جلیلی درگرفت و هر یک با استناد به اینکه رای بیشتری در جامعه دارد دیگری را به انصراف از ادامۀ رقابت‌ها دعوت کرد (امری که محقق نشد) در کنار انصراف دو نامزد دیگر از همان جناح، سبب شد طیف مقابل آقای پزشکیان روز جمعه را با فشار روانی و عدم اعتماد به‌نفس لازم آغاز کند و با یک چشم به عقب و یک چشم به جلو به میدان انتخابات وارد شود. ریشۀ بسیاری از رفتارهای عصبی هواداران آقایان جلیلی و قالیباف در مواجهۀ با یکدیگر را می‌توان در این ناحیه ریشه‌یابی کرد.

روز شنبه با اعلام تدریجی نتایج آرا هوارداران آقای پزشکیان آهسته‌آهسته با واقعیت روبرو شده، نتیجۀ اعلامی را دور از تصویرِ پنداری خود دیدند و لاجرم  ابری از نومیدی و افسوس بر آسمان خیالشان سایه افکند زیرا به زعم خود پیروزی زودهنگام در دور اول را از دست رفته می‌دیدند.

از سوی دیگر حامیان آقای جلیلی در کمال بهت و ناباوری، خود را در جایگاه دوم یافتند و از کسب این نتیجه در پوست خود نمی‌گنجیدند زیرا گمان نمی‌کردند با وجود تمام تنش‌های درون‌گروهی که با دیگر رقیبِ هم‌گروهی خود (آقای قالیباف) داشتند، همچنین در رقابت با نامزد رقیب اصلی (آقای پزشکیان) بتوانند چنین شانه به شانۀ نفر اول جایگاه خود را در مکان دوم مستحکم کنند.

رقیب درون گروهی آنها با شش میلیون اختلاف در جایگاه سوم بود و این برای حامیان آقای جلیلی خود یک پیروزی قاطع و بزرگ به حساب می‌آمد و از سوی دیگر اختلاف آنها با رقیبی که آن را منتسب به جریان اصلاحات می‌دانستند ناچیز می‌نمود که شعف‌شان را دوچندان می‌کرد.

 به این ترتیب هر دو گروه روز شنبه را با احساسات متضادی آغاز کردند که البته این وضعیت چون ابر بهاری زودگذر است و با نزدیک شدن به زمان برگزاری دور دوم انتخابات محو می‌شود.

مع‌الوصف انتخابات برگزار شده ذوبطون‌تر از آن است که بتوان آن را صرفا در چارچوب روانشناسی سیاسی-اجتماعی محصور کرد.

چهاردهمین دور از انتخابات ریاست‌جمهوری را می‌توان حداقل از دو منظرگاه دیگر  الف)  نتیجۀ به دست آمده و ب) نرخ مشارکت تحلیل کرد که البته هرکدام از این دو مقوله متولیان خود را دارد. اولین و مهمترین ماموریت دو نامزد باقیمانده که در عرصۀ عمل برای کسب کرسی ریاست‌جمهوری با هم رقابت می‌کنند پیروزی در این مسابقه است، ولو آنکه این پیروزی حتی با یک رای بیشتر و کمترین مشارکت حاصل شود. آنها اولا و بالذات متولی افزایش مشارکت مردمی و کسب مشروعیت برای نظام سیاسی نیستند، هرچند این امر در پیِ رقابت‌های سیاسی حاصل می‌شود و امری تَبَعی است.

آنکه کارَد، قصد گندم بایدش

کاه خود اندر تبع، می‌آیدش

 در هر حال، مولفۀ نرخ مشارکت در انتخابات علی‌القاعده باید دغدغۀ جدّی سطوح سیاسی بالاتر از دو نامزد رقیب باشد و به قول آن مثل معروف آقایان پزشکیان و جلیلی «رب‌الاِبِل‌اند» و دغدغۀ مشارکت بالا و کسب مشروعیت سیاسی  برای نظام جمهوری اسلامی «ربّ‌البیت» خود را دارد؛ خاصه آنکه نرخ مشارکت به نحوۀ متقابل و متضادی بر پیروزی و شکست هر یک از دو نامزد باقیمانده تاثیر متفاوتی دارد؛ و به توضیحی که در پی می‌آید مشارکت بالا شاید  برای یکی مطلوب اما برای دیگری نامطلوب بنماید.

در این نوشتار بنا به‌دلایلی که شرح آن از حوصله این مقال خارج است از ورود به مقوله نرخ مشارکت، چرایی شکل‌گیری روند نزولی آن طی سالهای اخیر، همچنین تبعاتی که برای جامعه دارد می‌پرهیزم و  توجه مطلب را فقط به آرای به صندوق ریخته شده معطوف کرده، از بررسی چرایی رفتار انتخاباتی غایبانِ روز جمعه و آرایی که می‌توانست به صندوق‌ها ریخته شود و نشد گذر می‌کنم.

بر اساس نتایج رسمی وزارت کشور در سال 1400 و در سیزدهمین دور از انتخابات ریاست‌جمهوری نامزدهایی که تحت لوای «جبهۀ انقلاب» پا به عرصۀ رقابت‌ها گذاردند در مجموع 22.5 میلیون رای کسب کردند (آقای رئیسی 18، آقای رضایی 3.5 و آقای قاضی‌زاده یک میلیون) اما این میزان رای در چهاردهمین دور از انتخابات ریاست‌جمهوری از 22.5 میلیون به کمتر از13 میلیون رای سقوط کرد.

این همه در حالی بود که با توجه به سرنوشت غمباری که برای  رئیس‌جمهوری سیزدهم رقم خورد و تاکید نیروهای «جبهۀ انقلاب» که خود را ادامه دهندۀ راه آقای رئیسی معرفی می‌کنند همچنین با توجه به اخباری که درخصوص حضور گستردۀ مردم در مراسم تشییع جنازۀ ایشان به جامعه مخابره شد، انتظار می‌رفت نامزد‌های «جبهۀ انقلاب» بتوانند به عنوان پرچمداران این مسیر و مدافعان وضعیت موجود حداقل بخشی از رای آن جمعیت کثیر را به خود جلب کنند. اما چنین نشد و آرای نیروهای «جبهۀ انقلاب» نه فقط در مجموع رشد نکرد که کاهش یافت و از 22.5 میلیون به کمتر از 13 میلیون رسید.

در سمت رای‌دهندگان، اغلب (نه همۀ) کسانی که به طیف آقای رئیسی و سیاستمداران و فعالان سیاسی نزدیک به ایشان گرایش دارند افراد متدین، مذهبی و انقلابی‌های اصولگرا و محافظه‌کاران سنتی‌‌اند که در اغلب اواقات در اکثر انتخاب‌ها حضور ثابت و پایداری دارند و به طور معمول در ساعات اولیه رای‌گیری به میدان می‌آیند و فارغ از هیاهوهای سیاسی، بر حسب تکلیفی که بر خود واجب می‌دانند رای خود را به صندوق می‌اندازند به نحوی که می‌توان از آنها با عنوان «رای‌دهندگان تکلیفی» یاد کرد.

در مقابلِ این گروه، قشرِ دیگری از جامعه قرار دارد که رای دادن را بیش از آنکه تکلیف بدانند، حق سیاسی خود می‌دانند و فقط زمانی به میدان مشارکت می‌آیند که رای دادن برای آنها معنادار باشد و بتوانند از رهگذر کنشِ سیاسیِ حضور در انتخابات در حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی خود و جامعه تغییر ایجاد کنند. چنانچه با کمی اغماض این تقسیم‌بندی کلی را در خصوص جامعۀ رای‌دهندگان بپذیریم نتایج انتخابات روز هشتم تیرماه کمی شفاف‌تر می‌شود.

نتایج به دست آمده از چهاردهمین دور انتخابات ریاست‌جمهوری نشان می‌دهد شصت درصد مردم (به هر دلیلی) از حضور در انتخابات خودداری کرده‌اند.

اگر این نتایج را کنار نتایج انتخابات مجلس بگذاریم مشخص می‌شود که حتی از سازمانِ رای کسانی که به مبانی ایدئولوژیک انقلاب اسلامی اعتقاد راسخ دارند (از اصلاح‌طلبان و میانه‌روها ومحافظه‌کاران سنتی گرفته تا نئواصولگرایان طرفدار آقای رئیسی و تندروهای جبهه پایداری)  نیز به شدت کاسته شده است.

همچنین اگر بپذیریم اکثریت کسانی که در انتخابات مشارکت نداشته‌اند مخالفان وضع موجودند و میزان مخالفت آنها به اندازه‌ای است که رای دادن را بی‌معنا می‌دانند و می‌پندارند انتخابات تغییری در زندگی واقعی آنها ایجاد نمی‌کند، آنگاه به حَصر منطقی اغلب کسانی که روز جمعه پای صندوق‌ها حاضر شده‌اند لاجرم از میان باقیماندۀ کسانی هستند که رای دادن را همچنان اقدامی متعهدانه و تکلیف شرعی و انقلابی تعبیر می‌کنند

با تصویری که ترسیم شد این پرسش به میان می‌آید که اگر بخش عمده‌ای از مخالفان وضع موجود (تغییرخواهان) رای خود را از نامزدی که دم از تغییر می‌زند دریغ‌کرده‌اند، پس آقای پزشکیان که برای تغییر وضعیت موجود به میدان رقابت آمده است رای خود را از کدامین منبع کسب کرده است؟ 

با توضیحی که شرح آن رفت اگر بپذیریم  بخش قابل‌توجهی از 24 میلیون نفری که روز هشتم تیرماه پای صندوق‌های رای رفتند همان «رای‌دهندگان تکلیفی» هستند که پیش از این به نامزد‌های اصولگرا گرایش داشتند، و اغلب به کسانی رای می‌دادند که به هستۀ سخت قدرت نزدیک‌ترند؛ و در مقابل غایبان روز جمعه در خوش‌بینانه‌ترین حالت، همان لشگر انبوه به میدان نامده‌ای هستند که ندای نامزد تغییر‌خواه را لبیک نگفته‌، ترجیح دادند در خانه بمانند و از دور ناظر صحنه انتخابات باشند، بنابراین آقای پزشکیان عمدۀ رای اکتسابی خود را از بدنۀ «رای‌دهندگان تکلیفی»، مردمان متعهد، وفادار به آرمان‌های ایدئولوژیک انقلاب و به طور کلی اصولگرایان و حتی حامیان آقای رئیسی کسب کرده است و ایشان بی‌آنکه انبوه «تغییرخواهان» به میدان بیایند توانسته است با اندکی اختلاف به عنوان نفر اول به دور دوم رقابت‌ها راه یابد. پزشکیان در مقام تمثیل همچون فرمانده‌ای است که سربازانش را از اردوگاه حریف به دست آورده، به عنوان نفر اول به دور دوم راه یافته است.

اما در اردوگاه مقابل اوضاع چنین نیست و آقای جلیلی باید به این مهم بیاندیشد که از چه روی نزدیک به ده میلیون نفر از سازمان رای خود را به حریف واگذار کرده است؟ همچنین به نظر می‌رسد ایشان با کسب نزدیک به ده میلیون رای، حداکثر آرای بالقوه خود را محقق کرده، شاید بتواند در بهترین حالت آن را به کمی بیشتر از 11 میلیون رای برساند. بنابراین می‌توان مدعی شد سقف سبد رای آقای جلیلی ده الی دوازده میلیون با کمی اختلاف (رو به بالا یا پایین) می‌باشد و بسیار بعید می‌نماید از مجموع شصت درصدیِ غایبان روز جمعه (37 میلیون نفر) کسی به میدان مشارکت بیاید و به اردوگاه ایشان بپیوندد.

به همین سبب اگر فقط ده درصد از کسانی که روز هشتم تیر به میدان نیامدند تصمیم بگیرند پای صندوق‌های رای حاضر شوند آنگاه مسیر پیروزی برای آقای پزشکیان هموارتر از رقیب خواهد بود. با این حال این به معنای پیروزی قطعی آقای پزشکیان در دور دوم نخواهد بود.

ترغیب آن بخش از جامعه که رای خود را (به هر دلیلی) از صندوق‌ها دریغ کرده‌اند کاری بس دشوار است و چه بسا بخشی از کسانی که در دور اول به آقای پزشکیان رای داده‌اند در دور دوم احساس تکلیف نکنند و پای صندوق‌ها حاضر نشوند، یا در صورت حضور بر تعداد آرای سفید و باطله بیافزایند.

ممکن است عده‌ای بپندارند حامیان آقای قالیباف به آقای جلیلی رای خواهند داد به ویژه که ایشان با انتشار بیانیه‌ای از حامیان خود خواستند به آقای جلیلی رای دهند. پیوستن بخشی از حامیان آقای قالیباف به آقای جلیلی طبیعی و محتمل است اما معنادار نخواهد بود زیرا حمایت آنها از آقای قالیباف بر پایه تبعیت از ایشان شکل نگرفته و چنین نیست که آنان «به فرمان» آقای قالیباف چنین کنند.

آنها اگر بنا بود به فردی که خود را پرچمدار آقای رئیسی می‌داند رای بدهند در همان دور اول چنین می‌کردند؛ خاصه آنکه مجموع آرای ماخوذۀ ایشان (3.3 میلیون) در کل به اندازه‌ای نیست که درصدی از آن بتواند تعیین کننده باشد.

در ضمن اگر مردم جامعه قرار بود با فرمان و بیانیه به میدان مشارکت بیایند مردم یزد به فرمان آقای خاتمی گوش می‌سپردند و به آقای پزشکیان رای می‌دادند. این در حالی است که از قضا آقای جلیلی در استان یزد توانست آقای پزشکیان را شکست دهد.

این مهم که چرا آقای پزشکیان توانسته است بخش مهمی از آرای خود را از جبهۀ رقیب کسب کند (ویژگی مهمی که آقای روحانی در سال 1392 از آن محروم بود و با آرای اکثریت اصلاح‌طلبان به پیروزی رسید) خود موضوع جذابی است که پاسخ مفصلی می‌طلبد اما آنچه به اجمال می‌توان گفت آن است که جامعۀ «رای‌دهندگان تکلیفی» به رای‌العین می‌بینند جز آقای پزشکیان، بقیه نامزدها طی بیش از چهاردهه از عمر انقلاب اسلامی همواره در مناصب بالای حکومتی بوده، و همواره نامزد هر انتخاباتی بوده‌اند؛ همیشه شعار بهبود شرایط سر داده‌اند با این حال وضعیت جامعه سامان نیافته، گره‌ای از کار فروبستۀ جامعۀ مومنان باز نشده که هیچ، برمشکلاتشان به ویژه میان اقشار آسیب‌پذیر و محروم افزوده شده، همچنین حاشیه‌های فراوانی هم حول تک‌تک‌آنها شکل گرفته، اتهامات متعددی درخصوص عملکرد خود و اطرافیانشان در جامعه وجود دارد؛ و برخی نیز با سیاست‌هایشان میلیاردها دلار ضرر و زیان بر جامعه تحمیل کرده‌اند (ناظر به سخنان آقای پورمحمدی درباره FATF و پرونده کرسنت و نقش آقای جلیلی.)

رای دهندگان تکلیفی در چنین وضعیتی ناگهان فردی را مقابل خود می‌بینند که وعده نمی‌دهد، برنامه ندارد یا به قول رقبایش سخن گفتن نمی‌داند اما از نگاه رای‌دهندگان تکلیفی دروغ نمی‌گوید، به کرّات نهج البلاغه و قرآن می‌خواند و آنها را به عدالت، صداقت و راستی دعوت می‌کند.

این دسته از رای‌دهندگان خاصه در مناطق روستایی و حاشیه‌، چهرۀ خود را در سیمای این نامزد می‌بینند و به همین جهت به آنچه پاک‌دستی، صداقت و مذهبی بودن می‌دانند (نه به وعده‌های داده شده و نه از منظر سیاسی اصلاح‌طلبی یا اصولگرایی) رای داده‌اند.

از این منظر آرایی که در دور اول انتخابات به آقای پزشکیان داده شده است برخلاف آرایی که آقای روحانی در دو انتخابات 1392 و 1396 کسب کرد، الزاما رنگ سیاسی یا اصلاح‌طلبی از جنس آنچه اصلاح‌طلبان دوم خردادی پرچمدار آنند نداشته، بیشتر صبغۀ اعتقادی دارد.

به این ترتیب اگر آقای پزشکیان علاوه بر نیروگیری از جبهۀ رقیب، بتواند بخشی از جامعۀ مرددین را که خواهان تغییر مسیر اجرایی، سیاسی و فرهنگی کشور هستند به حضور در انتخابات ترغیب کند، می‌تواند با خیالی آسوده‌تر روز جمعه را آغاز کند. اما آقای جلیلی برای افزایش آرای خود کار دشوارتری پیش‌رو دارد زیرا می‌داند جامعه شهری و طبقه متوسط (آنچه از طبقه متوسط شهری باقی مانده است) به سختی به او اعتماد می‌کنند و برای افزایش سقف سبد رای خود ناچار است به حاشیبه شهرها و روستاها پناه ببرد که از قرار معلوم پیشتر آقای پزشکیان رای آنها را به نفع خود جذب کرده است.

انتهای پیام/



دانلود فایل