دکتر حسن خسروی/ جای شما خالی بر روی صندلی پارک در حال نوشیدن چای بودم و ناخودآگاه چشمم به صفی طولانی از مورچهها افتاد که به شکل عجیب و معناداری حرکت میکردند. آنقدر محو شیوه زندگی و کارگروهی و تیمی مورچهها شده بودم که چایم سرد شد؛ اما در عوض باعث شد تا چند درس مدیریتی از مورچهها بیاموزم و مروری شود بر یافتهها و بافتههای مدیریتیام.
در زندگی مورچهها چند کلید واژه یافتم: همافزایی برای ایجاد ارزشافزوده. تقدم منافع جمعی بر منافع فردی. هر کس کار خود و مأموریت خود را بهدرستی انجام میداد. همه از راههای مختلف به دنبال رسیدن به یک هدف بودند که ما به آن هم پایانی میگوییم. وقتی در مسیر حرکت از روبه رو مورچهای به مورچه دیگر میرسید قدری با هم خوشوبش میکردند تو گویی انگار که اطلاعاتی را به هم منتقل مینمودند. همه مورچهها دنبال تحقق یک هدف و یک برنامه بودند و کسی به صورت جزیرهای کار نمیکرد.
مورچهها بهشدت به قوانین و مقررات جامعه خود پای بند بودند و کسی دنبال تنبلی و تن پروری و از زیر بار مسئولیت شانه خالیکردن نبود. مورچهها میدانستند که فقط در سایه تلاش و کوشش میشود آینده را ساخت و بنابراین ندیدم که مورچهای در گوشهای بخوابد. در این اثنا باغبان داشت گلها را آب میداد و ناگهان مقداری از مسیر حرکت مورچهها را آب گرفت و در کمال ناباوری دیدم که آنها مدیریت بحران کرده و بهسرعت مسیر جایگزین را طراحی و اجرا کردند.
در واقع آنها مسئله محور بودند و میدانستند که بروز مشکل پایان زندگی و ادامه مسیر نیست. آنها در حقیقت قائل به شورا و مشورت و خرد جمعی بودند تا بتوانند بهترین نتیجه را بگیرند فلذا طراحی مسیرهای جدید باعث شد تا برنامهها با کمترین تلفات و مدیریت زمان و کمترین هزینه دنبال شوند.
مورچهها خستگی ناپذیرند زیرا میدانند که ایستایی و توقف آنها را از دور رقابتها حذف میکند. با چشمان خویش دیدم که مورچهها در زمان حال زندگی میکنند و گذشته محور نبوده و از داشتههای موجود و هر آنچه که نظام خلقت و کائنات برای آنها در نظر گرفته شادند و خشنود.
مورچهها اهل غرغر کردن و نق زدن نبودند و به این اصل پای بند بودند که من در جامعه خود باید مسئولیت اجتماعی خویش را به نحو احسن ایفا کنم.
مورچهها حقوق شهروندی را رعایت میکردند و کسی لقمه دیگری را از دهانش بیرون نمیآورد.
موضوع سرمایه اجتماعی در بین مورچهها به طرز شگفتانگیزی رعایت میشد و آنها میدانستند که همه باید برای هم باشند؛ زیرا چو عضوی به درد آورد روزگار؛ دگر عضوها را نماند قرار.
مورچهها روابط عمومی بالایی داشتند و ارتباطات فردی میان آنها عالی بود. انتقال اطلاعات و دادهها کاملاً آزاد بود و گردش اطلاعاتی بدون فیلترینگ و محدودیتهای نادرست را میانشان ندیدم؛ چون فقط با گردش آزاد اطلاعات همه میدانستند چه باید کرد و این تهدید نبود.
مورچهها کار هماهنگ و طولی داشتند و کسی در عرض دیگری نبود همه باید یک زنجیره هدف غذایی را دنبال میکردند فلذا کسی بر کسی برتری نداشت و در واقع میان این صف از مورچهها کسی برابرتر یا بهترتر از دیگران نبود و این کمک میکرد جامعه مورچگان احساس عدالت داشته باشند.
پیدا بود که تقسیم کار میان مورچهها وجود دارد اما نفهمیدم که آیا سلسله مراتبی هم در کار است یا خیر. حیف؛ فرصت همنشینی بیشتر با مورچهها را نداشتم و زبان آنها را نمیفهمیدم؛ ولی بااینحال دمشان گرم نکتههای فراوانی را به من آموختند و یادآوری کردند که اگر ما انسانها آنها را سرلوحه فعالیتهای فردی؛ خانوادگی و سازمانی خویش قرار دهیم؛ قطعاً بسیاری از مشکلات ما حل و فصل خواهند شد. در نوع خلقت و آفرینش و شیوه زندگی حیوانات آموزههای بسیار خوبی وجود دارد برای ما انسانها که امید است مدنظر قرار گیرند.
به قول خداوند متعال در قرآن کریم: وَ إِن لَکُم فِی الأَنعَامِ لَعِبرَةً (سوره نحل آیه 66) . و همانا برای شماست در نوع آفرینش و زندگی چهارپایان؛ عبرت و درس.
انتهای پیام/