کارگران و اهالی آقدره از مشکلات خود در ماهها و سالهای اخیر می گویند؛ حرفهایی که نشان از ناامیدی و استیصال داشت و گواهی میداد که این مردمانِ محروم سهمی از معدن طلای آقدره نبردهاند.
کارگران آقدره گفتند: هشتم مرداد که ۲ نفر جوان جویای کار از اهالی روستای آقدره وسطی به معدن سنگ رفته بودند و مدیران معدن، پاسگاه و نیروی انتظامی را خبر کردند، درگیری به وجود آمد و نیمه شب همان روز، با ورود به حریم شخصی اهالی، ۳۲ نفر را دستگیر و برایشان پرونده ساختند. عواقب این ماجرا هنوز ادامه دارد....
یکی از کارگران در ادامه به محرومیت جمعی مردم اشاره کرد و گفت: مردم روستای آقدره وسطی علیرغم وجود ۲ معدن، یکی سنگ تراورتن و دیگری طلا که در فاصله یک کیلومتری روستا قرار گرفته و یکی از پردرآمدترین معادن کشور است، جز درد و رنج نصیبی نبردهاند. جالب است که استخراج در معدن طلا، سابقهی ۲۰ ساله دارد ولی در این ۲۰ سال زندگی ما بهتر نشده که هیچ، سال به سال بدتر شده....
چرا زندگی بدتر شده؛ روزگاری کار اصلی مردمان روستا، کشاورزی و دامداری بود اما به گفته این کارگران، «با حجم عظیم انفجارهای ۲ مرحلهای در معدن، مراتع و علفزارهای روستا به شدت تخریب شده؛ دیگر کشاورزی و دامداری چندان ممکن نیست؛ به دلیل تخریبهای پیاپی، گرد و غبار در پوشش گیاهی منطقه تاثیر منفی گذاشته. در طی سالها شغل آبا و اجدادی مردم از بین رفته است».
شغل موروثی مردم، هیچ جایگزینی پیدا نکرده است؛ یکی از اهالی آقدره میگوید: مدیرانِ معدن طلای آقدره علیرغم نابودی شغل اصلی مردم، در کمال بیمهری، از نیروهای بومی روستا پذیرش نمیکنند و بیشتر از نیروهای اطراف استخدام میکنند، از تکاب و ارومیه و ..... تعدادی هم از روستا در معدن استخدام میشوند اما با کمترین حقوق و مزایا و با امضای قراردادهای یک ماهه؛ در فصول گرم سال کار دارند و در نیمسال دوم بلااستثنا تعدیل میشوند.
آنها به چند نمونه از سختیهای ماندگار در زندگی روزمرهی مردم محروم آقدره اشاره میکنند: در اثر انفجار عظیم روزانه و خارج از اصول، مراتع و باغهای کشاورزی روستا آلوده شدهاند؛ خاک و فضای آنها دیگر قابل استفاده نیست. در عین حال، موج انفجار، باعث لرزش همیشگی و ترک خوردن شدید ساختمانهای کاهگلی و سادهی مردم شده؛ خانهها همه ترک برداشتهاند و دیگر امن نیستند؛ حساب کنید اگر یک زلزلهی کوچک از راه برسد، چه اتفاقی میافتد؟ خانهها همه آوار میشوند..... و مساله این است که برایشان این خسارات اهمیتی ندارد؛ حتی از پرداختِ غرامت به خسارتدیدگان خودداری میکنند.
به گفته این اهالی، «انفجارهای هر روزه فقط پوشش گیاهی روستا را از بین نبرده بلکه موجب کمبود آب شرب روستا و نابودی چشمهها شده است؛ در سالهای اخیر، مردم روستا بیشتر از قبل به سرطان مبتلا میشوند و سوال این است که آیا این آلودگیهای همیشگی و گرد و خاک پایدار، عامل اصلی زیاد شدنِ بیماریهای پوستی و سرطان نیست؟»
این کارگران تاکید میکنند: تنها خواستهی مردم آقدره از این دو معدن «کار» است و دیگر هیچ؛ ما از بین رفتن مراتع و علفزارها و گرد و خاک سنگین هر روزه و موجهای انفجار را تحمل میکنیم فقط انتظار کار داریم، کار با حقوق مناسب و قرارداد دائم.....
آنها در پایان به بیکاری کارگران و دربدری آنها در شهرهای مختلف اشاره کردند: بعد از درگیری، تعدادی از کارگران زندانی، از طرف اماکن و نیروهای نظامی برای کار معرفی شدند اما برای تعدادی دیگر، مجوز صادر نشد؛ آنها وسط قرارداد کاری از کار اخراج شدند و حتی حقوق معوق و بیمه خود را نگرفتند.
در معدن سنگ، تمام نیروها همان روز بعد درگیری بیکار شدند و تعداد زیادی از آنها مجبور شدند برای یک لقمه نان به شهرهای دیگر بروند، امروز آنها قالیشویی میکنند؛ آجر بالا میاندازند، در خانههای مردم کار میکنند، سر چهارراهها دستفروشی میکنند.....
کارگران ساعتی بعد قصد رفتن میکنند اما امیدشان به این است که تشکلهای کارگری تهران کاری برایشان بکنند، امیدشان به این است که در اوج محرومیت، لااقل صدایشان شنیده شود؛ این امیدها در نگاههایشان کمرنگ است اما همچنان هست....
گفتگو: نسرین هزاره مقدم
انتهای پیام/