پيمان طالبي/ چند وقت پيش براي كاري يك مسافرت هوايي را تجربه كردم. مسيري كه من با پرواز پيمودم، مسيري بود كه غالب افراد با اتومبيل طي ميكنند و براي آن چند ساعت راه زميني، ترجيح ميدهند كه پرواز نگيرند كه بخواهند بيشتر هزينه كنند. من هم كه مسير هوايي را انتخاب كرده بودم، به علت شلوغي و تعدد برنامهها و همچنين لطف كساني كه به شهر مورد نظر دعوتم كرده بودند، اين سعادت (!) نصيبم شد كه طيارهنشين شوم. ميخواهم اين نتيجه را بگيرم كه حاضران در آن پرواز غالبا افراد طبقه متنعم و مرفه جامعه بودند كه هم از ظاهر و هم از انتخاب مسير هوايي در آن روز و براي آن مسافت، ميشد به اين ويژگي در آنها پي برد.
آنچه توجهم را جلب كرد، اين بود كه در پرواز مذكور تعداد قابل توجهي از همسفران من، چه در فرودگاه كه منتظر صدور كارت پرواز و سوار شدن به هواپيما بودند و چه در مدت زماني كه در آسمان سفر ميكردند، به طرز محسوس و حتي عجيبي «كتاب خواندن» را بهترين راه براي گذران وقت يافته بودند. اينجا و آنجا، جسته و گريخته ميشد ديد كه خيليها در آن پرواز كتاب به دست دارند، مطالعه ميكنند و اينگونه وقتشان را ميگذرانند. جالب بود كه از همان ابتدا كه وارد فرودگاه شدم و تصميم گرفتم خودم را به قهوهاي در كافه آن مهمان كنم، اين مساله توجهم را جلب كرد، چراكه نيمي از كساني كه آن روز در كافه فرودگاه نشسته بودند، مشغول مطالعه بودند! تازه من الان بهطور تقريبي ميگويم نيمي، ولي مطمئنم تعداد از نيم هم بيشتر بود.
در تمام طول آن پرواز و حتي بعد از بازگشت، داشتم به اين فكر ميكردم كه چرا در محيطهاي ديگر جامعه كه ميتوان طبقات ديگر را نيز ديد و نسبت به فرودگاه (با اين هزينههاي سرسامآور سفرهاي هوايي) عموميت بيشتري از حيث جامعه مخاطب دارند، كمتر با چنين صحنههايي روبهرو ميشوم؟ براي اين ماجرا پاسخهاي زيادي ميتواند وجود داشته باشد كه حتما يكي از اين پاسخها مساله گراني كتاب است. گران شدن كتاب و پايين آمدن قدرت خريد مردمي كه در نيازهاي اوليه معيشتي خود دچار مشكلند سبب شده كه كتاب آرامآرام در جامعه به يك كالاي لوكس مبدل شود! سخن اينجاست كه پژوهشگر و دانشجو (به معناي كسي كه دانش را ميجويد) هرطور كه هست به هر حال از نان شبش هم ميزند كه كتابي كه ميخواهد را تهيه كند و بخواند. اما مردم عادي با مشاهده قيمت 880000 توماني يك كتاب 296 صفحهاي (ايران در عصر امامان، اثر احسان ناظمبكايي، نشر سايان) قيد هر چه كتاب و خواندن را خواهند زد! اين زنگ خطر يك فاجعه فرهنگي در ايران است. اميدوارم دل يك نفر هم كه شده براي اين قضيه بسوزد يا دست بتپد!
انتهای پیام/