علی افشار/ معلمی، فعالیت در حوزه روابط انسانی و ببین معصوم ترین انسان هاست و کسانی که این شغل را پیشه می کنند، در حقیقت هم نشینی با بچه ها را دوست داشته اند و لذا، اصل را بر رضایت از آن گذاشته اند. به همین خاطر، نارضایتی از کار معلمی دلیل ندارد اگر چه علت دارد. به بیان دیگر از بعد اخلاقی و حتی منطقی، دلیلی ندارد که معلمی از کار خویش، رضایت نداشته باشد. اما گاهی به واسطه مزاحمت یک سری موانع و مسائل متفرقه و غیرمترفبه و در واقع به علتی، ممکن است برخی معلمان از کم و کیف کار خویش ناراضی باشند و البته این نارضایتی معمولا امری عارضی و از بیرون است.
اغلب معلمان، عوامل اقتصادی، معیشتی و کم بودن حقوق را باعث نارضایتی خود می دانند و معدودند معلمانی که نارضایتی خود را حاصل کمبود امکانات و نارسایی برنامه های آموزشی بدانند.
از نظر قریب به اتفاق معلمان، اوضاع آشفته تر و نابه سامان تر از آن است که حتی احتمال رضایت مندی معلمان از کارشان را بررسی کنیم. هر چه هست، موج نارضایتی جمعی است و به غیر از آن اساسا نمی توان فکر کرد. اگر چه مقدار رضایت مندی موجود نیز در سطح فردی و بین برخی معلمان خاص وجود دارد؛ چون دامنه و هیمنه فشارها چنان زیاد است که جمع معلمان را در نوردیده و همگان را در یک ناراحتی از وضع موجود نگه داشته است. از نگاه آنها، هموارسازی راه منزلت و کیفیت کار معلمان با افزایش سطح معیشت شان امکان پذیر است. این نارضایتی جمعی معمولا در قالب یک سری تظاهرات روحی و رفتاری به ناگزیر نمایان می شود؛ افسردگی، خستگی، تقاضای بازنشستگی، انتقاد، اعتصاب و امثال آن از جمله رفتارهای معمول معلمان است تا دست اندرکاران امر را نسبت به تحقق خواسته هایشان قانع و مجبور سازند، اگرچه کمتر در این مسیر موفق می شوند. به زعم آنها، وقتی به آموزش و پرورش به مثابه یک نهاد مصرفی و دور بازده نگاه می شود و هویت آن به شدت ایدئولوژیک و محصور در یک سری شعرها و شعارهای مناسبتی و تقویمی شده است، معلوم است که اساساً جزء اولویتهای کلان نظام در بودجه بخشی و اعتبارسنجی نیست. از این رهگذر نه فقط معلمان قدر نمی بینند که دانشآموزان نیز در فرایند آموزش چنان که باید و شاید پیشرفتی حاصل نمی کنند و این از ماهیت محافظه کارانه نظام آموزشی است که گوهر معلمی به معنای اصولی و فارغ البالی آن در بین نظام های سیاسی به دست نخواهد آمد.
حکایت غریبی است که کار به دستان امور از یک نظام آموزشی پیرو و نه پیشرو، انتظار یاری و همراهی در زمینه هایی مثل حماسه آفرینی در تظاهرات و یا اداره صندوق های رای دارند اما در مواجهه با خواسته های صنفی و شغلی معلمان، به بهانه های مختلف، پاسخی ندارند و آنها را با برچسب های بی پایه از خود می رانند.
شک نیست که تداوم این وضعیت به نفع هیچ کس نیست و نظام و فرهنگیان، هر دو به یک اندازه ضرر خواهند کرد. البته شاید جمعیت زیاد معلمان و نفوذ کم آنها در هم اندیشی ها و تصمیم گیری های صنفی، باعث شده تا همیشه مسئله معلمان به مثابهی کلافی سردرگم در بین کابینه های چپ و راست، دست به دست بگردند به طوری که دستی قادر به گشودن گره از کار فروبسته آنها نباشد. برای همین است که هنوز بسیاری از متولیان امر، بر اساس آموزه های به جا مانده از سده های دور، معلمی را نه یک حرفه و فن که نوعی بازی با روح و تن می دانند و معلم را شبیه شمعی فرض می کنند سوختن و ساختن سرنوشت ناگزیر اوست.
حتی با توجه به نظريه مشهور سلسله مراتب نيازها كه به وسيله آبراهام مزلو ارائه شـد، می بینیم که جامعه معلمان ما هنوز در تامین نیازسطح طبقه اول مشکل دارند. در این نظریه، فرض بر این است كه در درون هر انسان، پنج دسته نياز؛ فيزيولوژيكي و جسماني، آزادي و حس ايمنی، اجتماعي و تعلق خاطر، ارزش و منزلت دروني و بروني و در نهایت خودشكوفايي وجود دارد. حال صرف نظر از اعطای دستمزد که وظیفه اصلی و بدیهی نظام است که البته در آن هم اختلال ایجاد می شود، اما در مورد موضوعاتی شبیه؛
-مواجه بدون تبعیض با معلمان مثل سایر کارمندان از طرف مسوولان
-شرکت دادن معلمان در تصمیمگیریهای مختلف نظام آموزشی
-تفویض اختیار و اعطای آزادی های نسبی در بیان اندیشه ها
-تامین شرایط فیزیکی و شاداب سازی فضای مدارس
-پاداشهای مادی مناسب با موفقیت و تلاش معلمان
به راستی چه اندازه تلاش شده است تا سایر نیازهای معلمان و در نهایت رضایت مندی آنها حاصل شود؟
پایان کلام این که؛ رضایت مندی واقعی معلمان گرچه مطلوب است اما به آسانی ممکن نیست خاصه در روزگار امروز که بر اثر طوفان تحولات تکنولوژیک، آموزش و پرورش رقابتی نابرابر با فن آوریهای دیجیتال پیدا کرده و امید مردم را از برخی معلمان و به ویژه در دوره متوسطه قطع کرده است. با این همه و با فرض خوش باورانه در تامین رضایت معلمان، باز هم این سوال به قوت خود باقی است که آیا این راضی کردن منجر به لذت بردن معلمان از کارشان هم خواهد شد یا نه؟ لذتی که از قبل آن، معلمی را نه یک وظیفه که کار خوبی فرض کنند که قبل از همه، خود از بابت انجام آن لذت می برند. البته این تشکیک با احترام به ساحت تمام معلمانی است که هنوز فارغ از تمام تنگناها و کمبودها و بنا به تعلق خاطر خاصی که به بچه ها دارند، همه چیز را قبل از ورود به کلاس پشت در جا می گذارند و همواره از کار خویش راضی و از آن لذت می برند. به عقیده آنها؛ شغل معلمی، بنا به ماهیت فرهنگی، انسانی و عاطفی خاصی که دارد با مشاغل دیگر تفاوت دارد و یک معلم موفق و مترقی نمی تواند و نباید از کار خویش راضی باشد و در پایان هر برنامه آموزشی به این بیندیشد که می توانست و باید بعدا، بهتر از این فعالیت کند. چنین نارضایتی، خلاق و امیدبخش خواهد بود البته اگر غم نان و اندوه زمان بگذارند!
انتهای پیام/