سونیا بدیع- تخلص سوزباز
1- مردم تصور میکنند، هدف ذات اقدس الهی از آفرینش ما خبرنگاران این است، که آنها را به آرزوهای بزرگشان برسانیم، لکن نمیدانند، ما خبرنگاران حتی اگر غول چراغ جادو باشیم و مردم هم خودشان را علاءالدین تصور کنند، حداکثر میتوانیم سه آرزوی بزرگشان را برآورده کنیم.
2-در نظر مردم یکی از اهداف خداوند متعال برای خلقت ما خبرنگاران این است که گنجینه شماره تلفنشان را تکمیل کنیم.
اصلا من خودم این حرفه را انتخاب کردم، تا نیاز مردم را به شماره تماس فوتبالیستها، بازیگران و مسئولان تراز اول مملکتی برطرف کنم، ولی ای کاش بعضیها توقعشان را کمی پایین بیاورند، مثلا شماره تماس شادروان جنت مکان مایکل جکسون، کشته شدگان جنگ جهانی سوم، آخرین نوه پسری ملکه انگلیس و همسر پزشک سزارین یوزپلنگ ایرانی را درخواست نکنند.
3-برخی انتظار دارند، چون خبرنگار هستیم و به ادارات مختلف رفت و آمد میکنیم، برای وامهای چندصدمیلیونیشان ضامن کارمند پیدا کنیم، باز هم نمیدانند، ما تاکنون به یک ضامن دست هم نزدهایم، حتی از ده متری یک ضامن بانکی عبور نکرده و اصولا نمیدانیم، آنها چه شکلی هستند.
4- یکی دیگر از توقع های ملت از خبرنگاران این است، که در ادارات استخدامشان کنیم، چطوری میتوانیم برای دوستان عزیز این کارها را بکنیم آخه!
در حالی که من به عنوان یک خبرنگار با ۱۳ سال سابقه هنوز نتوانستهام اثبات کنم، من هم مثل سایر مردم غذا میخورم، کفش میخرم، به راننده تاکسی پول میدهم، گاهی هوس میکنم، جلوی ساندویچی و شیرینیسرا میایستم و تماشا میکنم، در آستانه مهمانیها و اعیاد یواشکی از جلوی فروشگاه پوشاک رَد میشوم.
5- برخی انتظار دارند که به فکر درآمد و آینده خودمان نباشیم، دائم به عنوان یک فعال مدنی در حال مبارزه بوده، با یک بِشکَن سگکُشی را متوقف کرده، با یک اشاره دریاچه ارومیه را پُر آب کنیم.
اگر گوته، شیلر، بالزاک، ولتر و ویکتورهوگو، سعدی و ... مصلح اجتماعی و قهرمان ملی بودند، من فوقِ فوقش یک سوزباز فرهیخته باشم، راستی همانها نیز گاهی دور از چشم مردم سیگار برگ میکشیدند، مهمانی میرفتند، حتی من شنیدهام که نَفس هم میکشیدند.
6- برخی هم انتظار دارند، قانون را دور بزنند، کلاه از سر همه بردارند و درنهایت سر منِ خبرنگار کلاه بگذارند و از من به عنوان ماشین "ماست مالیزاسیون" استفاده کنند.
در حالی که دقت نمیکنند، من آخرین گَندی که پاک کردم، گَرد و غبار ۱۰ ساله روی لپ تاپ خودم است، که آن هم به اصرار مادرم بود، وگرنه من مشکلی نداشتم.
7-یکی دیگر از توقع های جذاب ملت از ما کنترل قیمتها و تعیین تکلیف برجام است، برخی توجه نمیکنند، ما خبرنگاران از مقام وزارت خیلی وقت است، استعفا کرده و یک گوشه دنج، بوی کاغذ، تَق تَق صفحه کلید و خیس کردن ساقه طلایی در آب را به هیاهوی عالم سیاست ترجیح دادهایم.
8- از جمله توقعهای شکوفای مردم از ما این است که در سراسر ایران و دنیا هر اتفاقی میافتد، بدانیم، حتی ۲۰ روز قبل از وقوع باخبر باشیم، وگرنه خبرنگار نیستیم.
والله اگر یک لشکر جن هم برای آوردن اخبار تسخیر میکردیم، یک عده به شمال کشور عدهای دیگر به جنوب اعزام میکردیم، آنها هم خیلی پُرتلاش و علاقهمند به کارشان بودند، بیمه، حقوق و مزایای اجنه تسخیری هم طبق قانون کار بود، باز هم بعید میدانم که میتوانستند از نظر اخبار و اطلاعات تا این حد من را غنی کنند، که اطرافیانم راضی شوند.
9- از جمله مطالبات جهشیافتهِ مردم از ما خبرنگاران این است، که یک همسر آن هم از نوع تکفرزند، پولدار، خوشتیپ و دلداده برای آنها کشف کنیم، لکن نمیدانند، من به عنوان یک خبرنگار، با این سن که با درختهای بلوط شمال آفریقا در حال رقابت هستم، فقط یک نوبت تجربه نزدیک به عشق داشتم، که همان هم شوربختانه نافرجام ماند، چون محبوبِ من تازه پنجههایش زمین را لمس کرده و گوشتخوار شده بود، ولی به سفر آخرت رفت؛ بله، درست تشخیص دادهاید، پیروز توله یوز ایرانی را میگویم، عشق اول، آخر و وسط من!
در پایان، دلبندانم بدانید و آگاه باشید، من خبرنگار هستم، غول چراغ جادو نیستم، کما اینکه اگر من غول چراغ جادو بودم و شما هم علاءالدین بودید، حداکثر می توانستم که سه آرزوی بزرگ و طلاییتان را برآورده کنم!
انتهای پیام/